- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
شیرین تر از شکّر که بر لب مینشیند بر روی لب یا رب و یا رب مینشیند تـوحـیـد را بـایـد بـیـامـوزد به خوبی هر دانش آموزی به مکـتب مینشیند پس مینویسم « یا الهی» را «حسن جان« قـال الـنـبـی الـمـؤتـمـن اهـلا و سهلا قـال امـام الـمـمـتـحـن اهـلا و سـهـلا اهلا و سهـلا یابن زهـرا یابن حـیـدر
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
ریسهبندان کن، عـلیِ مرتضی بابا شده نـیــمــۀ مـاهِ خـدا شـیـرخـدا بـابـا شــده حُسنِ مطلق رونمایی شد؛ حسن لبخند زد چون أمیرالمـؤمـنـینِ شیــعهها بابا شده هست ذکر «یاعلیُ و یاعظیمِ » اهل بیت کوثر امشب صاحب دردانۀ أطهر شده حـضرت أم أبیـهـا حـضرتِ مـادر شده دیـد دسـتِ خـالیام را داد عـیـدیِ مـرا از میانِ جمعـیت؛ زهـرا صدایم زد بیا آمـدم! نوکـر شـدم از بـرکـت نامِ حسن دام را انداخـت؛ دل افـتاد در دام حسن شک نکن یکروز میگیرم برات کربلا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
هـنـوز راه نـدارد کـسـی به عـالـم تـو نسـیـم هم نـرسـیده به درک پـرچـم تو نسیم پنجـرۀ وحی! صبح زود بهـشت! «اذا تـنـفـسِ» بـاران هـوای شبـنـم تو تو در نمازی و چون گوشواره میلرزد شکوه عرش خـدا، شانههای محکم تو به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟ بـه راز «عِـزّةُ للّه» نــقـش خــاتـم تـو من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم که میهمان همه مائیم و میزبان همه تو تو کربلای سکوتی و چارده قرن است نـشـسـتـهایـم سـر ســفــرۀ مُـحــرم تـو هوای روضه نـدارم ولی کسی انگـار مـیان دفـتـر من مینـویـسـد از غـم تو گـریز میزند از مـاتـمت به عـاشـورا گـریـز میزنـد از کـربـلا به مـاتـم تو
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و روضه سیدالشهدا علیهالسلام
هـرکار میکـنـم که نـلغـزم نـمیشود پیش تو سر شکـسـته نبـاشم نمیشود هر قدر هم هوای مرا داشت لطف تو امـا دوبــاره بــنـدهات آدم نـمـیشـود
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
دیگر ز تو نام و نشان در کارهایم نیست ایمان به تو در ذکر یا غفارهایم نیست آنقـدر بیپـرده گـنـاه و معـصیت کردم دیگر اثـر در ذکـر یا ستـارهایم نیست هرچند توبه میکنم روزی هزاران بار اما پشیـمانی در این تکـرارهایم نیست هر روز و شب نام در گفتارهایم هست اما نـشانی از تو در کردارهـایم نیست این توبههای من خودش هم توبه میخواهد انگـار امـیدی به استغـفـارهـایم نیـست دیگر سحرهایم ندارد رنگ و بویت را دیگر صفا در سفـرۀ افـطارهایم نیست
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و روضه سیدالشهدا علیهالسلام
من را ببـین یارب اگر غـرق گـناهم “یا حِرْزَ مَنْ لَا حِرْزَ لَه”من بیپناهم عُشاق پُر بود از عبادت کولههاشان من که ندارم جز تو چیزی کن نگاهم سـر به هـوا بـودم نـدیـدم راه از چاه در عرش جـایم بود حالا قعـر چاهم گـفـتـنـد دارد شـاه عــبـد رو سـیـاه و من هم شـنـیدم آمدم چون روسـیـاهم عمرم همه در سرکشی سر شد خدایا باید دوبـاره فـرصـتی از تو بخواهم من سرشکسته هستم از سنگ معاصی چـیزی نمـانـده در بسـاطـم غـیر آهم با دست خالی روبه درگاه تو هربار العـفـو گـفـتم خـواستم یک کـربلا هم آمـد صـدا انـگـار از حـلـقـی بـریـده خـواهـر کـجـایی من میان قـتـلگـاهم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
از من نـدیـده است کـسی بیپـنـاهتـر روزم شده است از شب تیره سیاهتر دست مرا بگیر که از خود فراریام راضی نـشو بـبـیـنیام ازاین تـبـاهتر زانـو زدم مـقـابل تو چـون اسـیـرها این بار از هـمـیشه ولی بـیسـلاحتر مَولایَ اَنتَ تَعـلَـمُ ضَـعـفِی عَنِ الـبَلا آری به جزتو کیست به ضعفم گواهتر هرگز ندیدم از تو کسی را کـریم تر هرگز نـدیـدم از کـرمت دلـبـخواهتـر با اشک آمدم که شنـیدم پسـند توست چـشمی که میشود به ازای گـناه تر یا ربِّ انـتَ اَکـرَمُ مِنْ اَنْ تُـضیـعُـنی حـالا که از هـمـیـشه شدم بیپـنـاهتر
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
در بساطم باز چیزی نیست، آهم را نگاه قطـرههای شرم، در ابرِ نگـاهم را نگاه این زمستان هم گذشت؛ از برفِ پیری بگذریم! روسپیدان را ببین؛ روی سیاهم را نگاه بـر تن دیـوار زنـدانـم به جـای پـنـجـره میلـههای چوبخطّ سال و ماهم را نگاه خـاک بر سر ریخـتـم پای دل ویـرانهام سقفِ خاکآلـودهام را؛ سرپناهم را نگاه با خودم در جنگ بودم قلعههایم فتح شد چشم، زهرآلود؛ دل، زخمی؛ سپاهم را نگاه کور کردم چشمههایی را که غرق نور بود خشکـسالِ چـشـمهای بیگـنـاهم را نگاه در بساطم نیست جرمی لایق غفّاریات کوهِ غفران را ببین؛ مثقال کاهم را نگاه چشمپوشا !؛ نامۀ اعـمالِ زشتم را نبـین »یا حسینم» را؛ گریزِ قـتلگاهم را نگاه
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و روضه سیدالشهدا علیهالسلام
از همه خسته شدم، خستگیام را در کن مضطرم، لطف کن و فکر مَنِ مضطر کن بیپـنـاهم به جز این خـانه پـناهـم ندهند من پنـاهـنـده شـدم بر تو مرا در بر کن گر چه رویـم سـیـه و دامـنـم آلـوده شده از خـطـایم بـگـذر حال مـرا بـهـتـر کن حال اشکی بده من را که دلم بِشْکَستهست بعد ازآن رحم بر این حال و به چشم تر کن یا رئوف، از سر رأفت مددی کن بر من یا کـریم، از کرمت شاملِ این نوکر کن بر سـر سـفـرۀ تو آمـدهام، سـفـره گـشـا بیـن خـوبانِ درت جـای مرا گـسـتر کن آمدم تـوبه کـنم، قـول دهـم، خـوب شوم توبـهام را بپـذیـر، حرف مـرا بـاور کن کوچکم محضر تو، ای تو بزرگِ همگان من نه اصلاً؛ نظـرم حـقِ یلِ خـیـبر کن به بزرگیِ عـلی دستِ مَنِ کـوچک گیر قـلب من را حـرم فـاطـمه و حـیـدر کن علی و فاطـمه بر روی حسین حسّاسـند نظری بر مَنِ نوکـر، به شَهِ بیسـر کن زخمی اُفتاده به گودال و تنش در خون است شمر صرف نظر از دشنه و از خنجر کن خواهرش آمده از تل، نَبُر از شَه سر را رحم برقلبِ پُر از خونِ چنین خواهر کن
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
چـشمـم از آسـتانت غیر از کـرم ندیده ای آیـۀ مـحـبت، از تـو به مـا رسـیـده از خـانۀ کـریـمان خـالی نـرفـته دستی سـائل نـشد پـشـیـمـان از مـنّت کـشـیده خـیری اگر رسیـده، از جـانب تو بوده برگـشـته خـانۀ تو، از خـلق دل بُـریده دست از تو برندارد حق دارد آن کسی که از چشمۀ عنایت یک جرعه می چشیده جاماندهها غریبند، گاهی نگاه بد نیست گریهست کار و بارش چشم حرم ندیده کـرب وبـلای ما را دست رقـیـه دادند باید بگـیـرم امـضا از کـودکی خـمـیده با قطرههای اشکت حاجت بگـیر سائل از کـودکی که جان داد پای سر بـریده
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
و هر حرف و حدیثی آیۀ قرآن نخواهد شد زنی غیر از خدیجه اسوۀ ایمان نخواهد شد به جز او هیچ اُمّ المومِنینی نیست در این شهر به جز او هیچکس همصحبتِ قرآن نخواهد شد سُکـوتش میکند تحقیـر بیدادِ هُبـلها را گلستانی که با نَمرود هم پیمان نخواهد شد خدیجه خوب میداند رسالت بیولایت نیست که آن از این جدا و این جدا از آن نخواهد شد کویرِ خشک، قوم و خویشِ دریا نیست ای مردم جهنّم زاده هرگز مَحرمِ باران نخواهد شد نه؛ هر افسانهای همخانۀ وحیِ الهی نیست به اجبار آنکه اسلام آورد سَلمان نخواهد شد علی همبازیِ یک کودکِ مظلوم میگردد ولی بازیچۀ پیراهن عُـثمـان نخواهد شد جَمل هنگامِ برگشت از جَمل میگفت با حسرت: علی مرعوبِ نام و نسبت و عنوان نخواهد شد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
شعر را باید دوصد دیوان و دفتر داشتن تا از آن بانو مگر یک واژه در بر داشتن من به فهم ناقـص خود اینـقـدَر دانستهام میتوان در وصف او یک عمر منبر داشتن دست رد بر سینۀ جاه و مـقام خود زدن خواستگاری از یتیم مکه در سر داشتن طعنۀ اغیار را با جان خریدن، در عوض جایـگـاه ویـژه در قـلـب پـیـمـبر داشـتن روزگاری که در آن فرزند دختر ننگ بود سربلند و مفـتخر بودن به کـوثـر داشتن پاسداری کردن از دین با تمام مال خود همترازی اینـچـنین با تیغ حـیـدر داشتن مــادری کــردن بـرای مــادر آئـیـنـههـا شأنی از آسـیـه و مـریـم فـراتـر داشـتن “من به جای کل این عالم مسلمان توام” با همین جمله غم از دوش نبی برداشتن سـال انـدوه پـیـمـبـر بود سـال مـرگ او آن که لبخندش بری بود از برابر داشتن هیچکس مانند او شایستـۀ این نام نیست مؤمنین را میسزد اینگونه مادر داشتن
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
دریای صبر و مظهر تقوا خدیجه است استاد حلـم و معـنی غَـرا خدیجه است کـوه وفــا و مـعــدن جـود و یَــم کـرم سرچـشـمـۀ فـضـائل دنیـا خدیجه است چون زَر عیار عصمت او بیشمار بود گـنـجیـنـۀ محـبت و اعـلا خدیجه است در مهـر و مـعـرفت شده اُلگـوی آسیه در بندیگـیـش اُسـوۀ حـوّا خدیجه است اول زنی که روی به اسلام کرده است اسلام از او شداست مصفّا، خدیجه است باشـد به حـق مُـلـقّـبِ بَر اُمِّ مـؤمـنـیـن آری که خار دیـدۀ اعـدا خـدیجـه است روشن به نور اوست دل و خانۀ رسول چون نور چشم و همسر طاها خدیجه است شمـشیر مرتضی است اگر حافـظ نبی مرهم به زخـم سید بطـها خدیجه است هم ثروت و جوانی او خرج دین شد است هم حامی و مشـوّق مولا خدیجه است فخریه میکند به جهـان تا زمان حشر این منصبش که مادر زهرا خدیجه است تنها همین به مدح و بزرگی او بس است مادر بزرگ زینب کبری خدیجه است گر چه تنـش کـفن شده بین عبای ناب گـریـانِ شاهِ بیکـفـن اما خـدیجه است
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
ماهی و دلگـرمی خـورشید از تو بوده پشت و پناه وحی و توحـید از تو بوده توفیق دین بیشک و تردید از تو بوده کمتر سخن در مدح و تمجید از تو بوده بانـوی با خـیـر و فـضـیـلت یا خدیجه! ای دست و بـازوی نـبوت یا خـدیجـه! تـو اولـیـن بـنـیـانـگـذار عــشـق بـودی عـشقـت محـمـد بود و یار عشق بودی پـروانـهای دور مــدار عــشـق بــودی از جان و از دل پـای کار عشق بودی سـرمـایـهات را در دکـان عـشـق دادی عـاشق شدن را تو نـشان عـشـق دادی زن بودی و "مردی" به مردان یاد دادی بانـو! به زنها دیـن و ایـمـان یاد دادی عـاشـق شـدن را به جـوانـان یاد دادی آدم شـدن را هـم بـه انـسـان یــاد دادی گـویـنـد شـغـل انـبـیـا آمـوزگـاریسـت شأن شما هم کمتر از پیغـمبران نیست در ظـلـمت شب میشدی مـهـتاب بانو مـادربـزرگ حـضـرت اربـاب، بـانو! بعد از تو عـالـم میشـود بیتـاب بانـو از داغ تــو دردانــهات شـد آب بــانــو بعد از شما دختر شدن هم دردسر داشت خواهر شدن، مادر شدن هم دردسر داشت رفتی و "عام الحزن" شد هر سال بیتو احـمـد شـده یک بـلـبـل بـیبـال بـیتـو زهـرای تو هی میرود از حـال بیتو روزی همین زهرا؛ تهگـودال... بیتو آتش به جانها میزند با شور و شینش عـالـم بـه هـم ریـزد از داغ حـسـیـنـش گودال و زهرا و حسین و شمر و خنجر یک گام عقب تر چشمهای خیس خواهر شـمـشـیـر دارد مـیبــرد... الله اکــبـر نـاگـاه بـالا مـیرود از نـیــزههـا، سـر زیـنب کـنـار قـتـلـگـاه از دور مـیدیـد از بس تنش را زیر و رو کردند پاشید سر رفـتـه و از این بـدن چیزی نمانده بر پیـکـرش از پیـرهـن چـیزی نمانده بس نیزه خـورده از دهن چیزی نمانده جز بـوریـا جای کـفـن چـیزی نـمـانـده دار و ندار خـیـمـهها رفـتـه به غـارت این بچهها ماندند و یک رخت اسارت
: امتیاز
|
مناجات رمضانی و روضۀ حضرت علی اصغر علیه السلام
چار فصل من زمستان شد، بهاریاش کنید چشمهای خشکیده آوردم که جاریاش کنید اینکه با آلودگی در ساحل رحمت نشست غرق عصیان است، غرق شرمساریاش کنید دست خالی آمدم، دستم بجایی بند نیست زودتر پـرونـدهام را دستکـاریاش کنید بنـدهای که آمده در میزند بیچاره است چارهای بر غربت و چشم انتظاریاش کنید گر شبی بر سفرهای با یار ما بودی بگو سائلی در بین جاده مانده، یاریاش کنید کلب اگر که وارد کهف علی شد بهتر است کلب را هم لایق شب زنده داریاش کنید خاک کفش نوکرانش را به صورت میکشم چشم من را نذر خاک کفشداریاش کنید آبرویم را حسن داد اشک چشمم را حسین این دو نعمت را برایم انحصاریاش کنید سفرۀ افطار اگر تربت ندارد خالی است این لبان تشنه را امشب غباریاش کنید مادری با تشنگی اصغرش غش میکند چارهای باید برای گـریه زاریاش کنید در میان مشـک پـاره قـطـرۀ آبی نمـاند رفت عمو؛ فکری برای بیقراریاش کنید
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
وَاسْمَعْ دعایی با تو در دل حرفها مانده وَاسْمَعْ نـدایی که صدایم بیصدا مانده اَقْبِل به من حالا که اقبالی برایم نیست در حنجـرم وقتی که بغـض ربّنا مانده دارم فراری میشوم از خود به سوی تو در کـشـتی این ناخـدا تنـهـا خـدا مانده ناجی تویی راجی منم در دستهای من بیربّـنـا هـایم فـقـط مُـشـتی هـوا مانده وقتی که محرومم کنی روزی نخواهم خورد باید بگیری دست من را که رها مانده پوشـانـدهای امروز در دنـیا عـیوبم را اما فَـلا تَـفْـضَـحْـنیِ روز جـزا مـانـده از تو اگر دورم ولی نزدیک شد مرگم در کـولـهام تنـهـا الـهی قَـدْ دَنـا مـانـده شـعـبان به پایـان آمد و روی لبان من وای من از فـریاد لَـمْ تَغْـفِـر لَهَـا مانده خوبی تو آمال من را بیشتر کرده است مِنْکَ رَجائی از وَلا تَقْطَع به جا مانده لَمْ تَهْدِنی؟ میخواستی رسوا اگر باشم لم تَـهْـدِنی؟ وقـتی دلیل کـربـلا مـانـده یک عمر قَدْ اَفْنَیْتُ عُمری بیحضور تو پس فَاقْبَل عُذری که دلیل روضهها مانده جرم زیـادم پیـش عفو تو چه ناچیز و تازه عـنایات علی موسی الرضا مانده بین جـهـنم هم تو را فـریاد خواهم زد تاثیر اشک شوق در قامـوس ما مانده تنها محـبت راه ترک معـصیت گـشته با دوسـتت دارم جهـانی روی پا مانده
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضه سیدالشهدا علیه السلام
آنکـس که اول ماه دسـت مـرا گـرفـته سیشب برای من در میخانه جا گرفته با یار وعده دارم هرشب همین حوالی شبهای سـاکـت من بـوی خـدا گرفته هرکس بد مرا گفت او خوبی مرا گفت! پـشت مـرا هـمـیـشه بـیادعـا گـرفـتـه صد بار گم شدم من در کوچههای دنیا من کور بودم و او بهرم عـصا گرفته ای دوست قدیمی من را که خاطرت هست من آن بدم که قـلـبم بـوی خـطا گرفـته تنگ است دست سائل! خرجی ما ز باباست از دست مرتضی بود هرچه گدا گرفته حق میدهی به چشمم غیر از علی نبیند چشـم مرا شـکـوه ایـوان طلا گـرفـتـه برکت به اشکمان زد رحمت به حالمان زد زهـرا برای عـشـاق دست دعـا گرفته یکسال هم گـذشت و ما کربلا نرفـتـیم خـیلی دلـم برای صحـن و سرا گرفته بالاترین عبادت خونگریه بر حسین است عـابـد عـبـادتـش را از کـربـلا گـرفته افطار سیـنهزنها با گریه میشود باز نوکـر به یـاد ارباب آب و غـذا گرفته ای روزهدار تشنه! تشنه فقط حسین است جای فرات آن لب بر چکـمهها گرفته با قاتلش بگویید ذبح غریب زشت است پیش نگـاه زهـرا خـنجـر چرا گـرفـته
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضه سیدالشهدا علیه السلام
حالا که مـهـمان تو در مـاه صـیـامم بـر تـشـنـه کـام کــربـلا اول سـلامـم با بـسـم ربّ الکـربـلا روزه گـرفـتـم با روضه داری روزهداری شد مقامم یارب عنایت کن به حق کشته اشک در کـاسه چـشـمم بریـز اشک مدامم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از رحلت
یکـسـال و نـیـم را گـذرانـدم بدون تو بـا خـیـل دردهـا گـذرانــدم بـدون تـو بر روی دوش من غم هجر نگار بود پائیز بود، اگر چه به ظاهر بهار بود احوال زار من همه سوغات کربلاست این قامت خمیده جـراحات کـربلاست یــادم نـمـیرود تـه گــودال رفـتـی و آنقدر نیزه خوردی و از حال رفتی و دیدم برای غارت جـسم تو جـنگ شد دیدم که قسـمت دهنت پـاره سنگ شد دیدم حرامزاده روی سینهات نشـست دیدم که نیزه را وسط سینهات شکست میخواست تا که قلب مرا زیر و رو کند خیلی تلاش کرد تو را پشت و رو کند تـو رفـتـی و امـیـد حـرم نـا امـیـد شد بعد از تو بود گیسوی زینب سپید شد داری خبر؟! بدون تو آمد چه بر سرم اصلاً بگـو کجـا که نـرفـتـم برادرم!! نامحـرمـان طـنـاب به دستان ما زدند آتش به خیمهها که نه، بر جان ما زدند رفتی حسین خواهر تو پـیـر پـیـر شد غصه نخور فدای سرت که اسیـر شد گریان به حال خـواهر تو آسمان شده در بـین راه هـمـسـفـر من سـنان شده بازار رفـتـهام خـبرش را شنـیـدهای؟! حرف و حدیث پشت سرش را شنیدهای؟! من را در ازدحـام کشاندند ای حسین من را به شهر شام کشاندند ای حسین در شهـر شـام بود که قـلـبم کـباب شد وقـتـی ربـاب وارد بـزم شــراب شـد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از رحلت
اگر چه عالمی را از غم عشقت خبر کردم ز خاک کربلا بیتو به صد ماتم گذر کردم تنت بر روی خاک و سر به روی نیزهها میرفت پس از این در وفا نیّت به ترک جان و سر کردم به یاد لعل خشکت تا دم مُردن حسین جانم به هر جا پا نهادم خاک را با اشک، تر کردم نبـودی تا ببـیـنـی سنگـبـاران تن من را شکستم لیک خاک شام را زیر و زبر کردم به هر عضوم نشان از کوچههای شام غم دارم ولی از کودکانت هرچه میشد دفع شر کردم گذشت از روز عاشورای تو یکسال و نیم اما به زیر آفتاب از آب تا میشد حذر کردم هنوزم نیست در باور که زنده ماندهام بیتو اگر چه محتضر، ماندم چگونه بیتو سر کردم به هر جا بودهای زیر لـوایت بودهام اما ز مقتل بیتو، اینجا هم به سوی تو سفر کردم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از رحلت
حال عُشاق اکثراً با گریه بهتر میشود خوش به حال هر کسی که چشم او تر میشود زنده باشیم و خدا روزی کند در روضهها گریۀ ما تا قیامت خرج معجر میشود کوه صبر است و خدا صبری به او داده مگو صبر او گر سر بیاید صبحِ محشر میشود پیکرش در ظل خورشید است و دارد میرود خـواهـری راهی دیـدار برادر میشود
: امتیاز
|